فرهنگ چیست؟؟؟؟
فرهنگ عامه
مقدمه:
بحث درباره « فرهنگ عمومی » همچون بحث درباره تعریف « فرهنگ »، نمیتواند به راحتی ما را به نتیجه قطعی و روشنی برساند. اگر از مناقشات و اختلاف دیدگاه های عیمقی که در مورد تعریف «فرهنگ » وجود دارد، صرف نظر کنیم، ولی لازم است برای نزدیک شدن به توافقی در مورد تعریف « فرهنگ عمومی»، را از نظر بگذاریم.
اجمالاً در بسیاری از تعاریف فرهنگ ، این ویژگیها یافت میشود :
الف) فرهنگ ، یک امر معنوی است. روحی است که در رفتارها ،
نگرشها ، برخوردها و سایر شئون افراد جامعه ، متجلی میشود.
ب) فرهنگ ، یک امر اجتماعی است . نمیتوان فرهنگ را به یک فرد
نسبت داد. مضاف الیه لفظ «فرهنگ » همواره یک گروه ، قشر ،قوم
، ... میباشد .
ج)فرهنگ یک امر سیّال است. قابلیت رشد و ارتقاء یا انحطاط و ابتذال دارد.
د) مفهوم «فرهنگ»به خودی خود ، بار ارزشی ندارد و به همین
دلیل ، اولاً : هیچ طایفه و قشرو قومی نمیتوان بدون فرهنگ نامید
و ثانیاً : می توان فرهنگ ها را بر اساس چارچوب ها ومعیارهائی ، مورد
سنجش قرار دادو ارزش گذاری کرد.
ه)«فرهنگ »، یک امر مقطعی و خلق الساعه نیست . ضمن اینکه
تغییر پذیر است ولی جنبه میراثی آن ، بسیار بارز و قوی است .
و)فرهنگ ، پایهدارترین .جه جامعه است و بناراین تغییرات آن کهنه است .
و هرگز شبه، فرهنگ جامعه تغییر نمیکند.
ز)«فرهنگ »، یک امر «تحقیق یافته » است . فرهنگ یک جامعه، ناظر به
کیفیت موجود در آن جامعه است . واقعیتی است که اکنون در آن جامعه
وجود دارد . همین ویژگی، یکی از وجوه ممیز بین «دین » یا «ایدئولوژی »
میباشد. زیرا «دین » یک امر حقیقی ناظر به الگو و وضعیت مطلوب برای
آدمی است حال آن که فرهنگ یک جامعه هیچگاه کمال یافته مطلق و
مطلوب نیست بلکه همواره قابلیت تکامل دارد.
ح) فرهنگ در عین اینکه یک امر واحد است، ولی مرکّب و مؤلف از عناصری
است که هر کدام،میتواند ارزش گذاری، و مثبت یا منفی تلقی گردد.
آنچه به عنوان فرهنگ نامیده میشود ، برآیندی است از این جهات یا
عناصر مثبت یا منفی .
توجه به این خصوصیات در مقوله «فرهنگ » نتایجی پربار به دنبال دارد که
به برخی از آنها اشاره میشود :
1ـ فرهنگ هر جامعهای، لاجرم دستخوش تغییرات و دگرگونیهایی میباشد
که ممکن است در مجموع، جهت مثبت داشته باشد یا منفی.
2ـ این تغییرات ، تصادفی و بدون علت نمیباشد . ممکن است تغییرات
فرهنگی غیر مترقبه باشد و بخاطر تلقیها ویا تحلیلهای ناقص و غلط ،
تصادفی تلقی گردد ولی قانونمندی عام هستی در این عرصه هم به
طور تام و تمام حاکم است و پدیدهها وحوادث فرهنگی را قم میزند .
3ـ اما این بدان معنی نمیباشد که مردم یا کانونهای تأثیر گذار
فرهنگی یا دولتها و برنامهریزان، ... همواره کلیه جهتگیریهای
فرهنگی را در اختبار خود دارند . بلکه هر کدام از این عوامل، باشرایط
خاص و به یک نسبتی ، در سمت دهی فرهنگی جامعه، نقشی دارند .
4ـ هنگامی که این نقش، آگاهانه و با اراده بخواهد اعمال شود. این
سئوال مطرح میشود که:« با چه هدفی و بر اساس چه الگویی ؟
اگر اصلاح فرهنگ ، ممکن است ، باید قبلاً معلوم شده باشد که صلاح
و فساد ، نیک و بد ، مثبت و منفی، چیست که بتوان برمبنای آن، مصداق
اصلاح فرهنگ را پیدا کرد . به اهداف نزدیک شد.
5) رابطه «دین » و « فرهنگ » همین جا خود را نشان میدهد که در یک
جامعه دینی و نظام اجتماعی و سیاسی که قرار است دین ، حاکم باشد،
برای اصلاح فرهنگ، دیدیگاهها، ارزشها و احکام دینی باید ملاک و چارچوب
اصلی باشد . و دراین باب اصلاً نمیتوان تسامح را روادانست و چارچوبهای
التقاطی و آفتزده را مبنا قرار داد.
به این نکات، درباب « اصلاح فرهنگ عمومی باید پرداخت شود و ما اینک
در صدد یافتن تعریفی برای «فرهنگ عمومی » هستیم .
فرهنگ عامه مردم ایران
سرزمین ایران با تاریخى کهن، مکان آمد و رفت و آمیزش فرهنگهاى مختلف
بوده است؛ اعم از فرهنگ ملل متمدن و وحشى دنیاى باستان مانند کلدانی،
آشوری، یونانی، رومی، یهودی، ترک، عرب و مغول.
با مطالعه اعتقادات و خرافات و افکار ملل وحشى و نیمه تمدن و متمدن و
مقایسه آنها با هم متوجه این امر مىشویم که تقریباً همهٔ آنها از یک اصل
و چشمه نشأت گرفته و بهصورتهاى متنوعى بروز کرده است. ادوارد تیلر
دانشمند بزرگ که تحقیقات وسیعى در آداب و رسوم و خرافات ملل مختلف
و مقایسه آنان با هم انجام داده مىگوید: ”وقتى که ما عادات و اعتقادات
چادرنشینان وحشى را با ممالک متمدن بسنجیم تعجب خواهم کرد که
چقدر از قسمتهاى تمدن پست با تغییر جزئى در تمدن عالى دیدن و
شناخته مىشود و گاهى هم مشابهت تام دارند.“
اصل و مبدأ همهٔ این افکار را مىتوان بهدو دستهٔ عمده تقسیم کرد:
۱. افکار و اعتقادات بومى که در نتیجهٔ آزمایش روزانه، خانوادگى و
مذهب و یا از یادگارهاى خیلى پیشین نژاد هند و ایرانى است که
در ایران بر جاى مانده است. اینگونه عادات و افکار را مىتوان ایرانى
دانست.
از دورهٔ ساسانیان چند کتاب باقىمانده که وجود بعضى اعتقادات
را در آن دوران به خوبى آشکار مىکند. از جمله ”ارداویراژنامه“،
”شایست و ناشایست“، ”دیفکرت“، ”بندهشن“ و نیرنگستان پهلوى
که مانند کتاب دعاهاى معمولى است و تأثیر عجیب و غریب بعضى
ادعیه را بیان مىکند. در اغلب این کتب به اعتقاداتى برمىخوریم
که بعضى تا امروز نیز رواج دارد مانند احترام به نان، تأثیر چشم زخم،
چشم شور، آداب نوروز و هفتسین و غیره.
۲. اعتقادات و خرافات ملل دیگر مانند پارتها، سیتها، یونانیان،
رومیان و بهخصوص ملل سامى مانند کلدانیان، بابلیان، یهودیان
و عربها به ایران سرازیر شده یا بهطور مذهبى تحمیل شده و
یا آداب بومى را تحریف و دخل و تصرف در آن صورت داده و بیگانه
شدهاند.یک دسته از این باورها و خرافات نیز بعد از به وجود آمدند.
بههر حال نباید فراموش کرد که دستهاى از این افکار و آداب و رسوم
نه تنها پسندیدهاند، بلکه از یادگارهاى روزهاى پرافتخار ایران است.
مانند جشن مهرگان، جشن نوروز، چهارشنبهسورى و ...، که
زنده کردن و نگهدارى آنها از وظایف مهم ملى محسوب مىشود.
از مقایسهٔ تمام قصههاى ملل گوناگون که در سرتاسر زادبوم نژاد
هند و اروپائى و همچنین میان نژادهاى سرخ و سیاه رواج دارد،
چنین بهنظر مىرسد که بسیارى از آنها با کمى تغییر در همه جا
یافت مىشود. از اینرو چنین تصور شد، که ترکیب اولیهٔ ترانهها
و قصهها و اعتقادات بشر مربوط به زمانى است که خانوادههاى
گوناگون این ملل باهم مىزیسته و هنوز از یکدیگر جدا نشده بودهاند.
در بحث اعتقادات و رسوم نیز وضع بههمین منوال است.
آنچه در فرهنگ توده باید مورد تحقیق قرار گیرد، عبارتند از:
زندگى مادی، زندگى معنوی، مذهب عامیانه و زندگى اجتماعی.
انواع فرهنگ
به طور کلی چند نوع فرهنگ در عرصه فرهنگی وجود دارد و چه
سطوحی را می توان برای آن برشمرد؟
در رابطه با این سئوال صاحب نظران و فرهنگ شناسان، برای
فرهنگ انواع یا سطوح مختلفی را ذکر می کنند و مبانی متفاوتی
را برای تقسیم بندی در نظر می گیرند. یکی از تقسیم بندی ها بر
مبنای دامنه شمولیت زمانی و جامعه تحت پوشش محیط فرهنگی
می باشد. در این تقسیم بندی انواع فرهنگ عبارت است از:
1-فرهنگ ملی 2-فرهنگ عمومی 3-فرهنگ تخصصی 4-فرهنگ سازمانی
1-فرهنگ ملی
فرهنگ ملی فرهنگی است که چندین نسل در آن مشترک اند و به
عنوان عامل موثر در تعیین هویت ملت ها قلمداد می شود.
2-فرهنگ عمومی
فرهنگ عمومی فرهنگی است که وجوه مشترک زیادی با فرهنگ ملی
دارد ولی در مظاهر فرهنگی با تغییرات متناسب با شرایط و مقتضیات
محیطی همراه است. به یک معنا فرهنگ عمومی، ظهور و نمود فرهنگ
ملی در دوره های زمانی کوتاه مدت و تحت تاثیر شرایط زمانی است.
عموم افراد جامعه در فرهنگ عمومی مشترک اند.
3-فرهنگ تخصصی
فرهنگ تخصصی فرهنگی است که بخشی از افراد یک جامعه براساس
حرفه و تخصص و حوزه شغلی خویش در آن مشترک اند. فرهنگ های
تخصصی عبارتند از فرهنگ فرهنگی، فرهنگ سیاسی، فرهنگ اجتماعی، فرهنگ اقتصادی،
4-فرهنگ سازمانی
فرهنگی است که افراد یک سازمان در آن مشترک اند.
در یک تقسیم بندی دیگر فرهنگ را به انواع و سطوح زیر طبقه بندی می کنند
که در یک بسترکنش و واکنش این فرهنگ ها با یکدیگر در تعامل می باشند.
1-فرهنگ سازمانی 2-فرهنگ تخصصی 3-فرهنگ عمومی 4-فرهنگ ملی
5-فرهنگ منطقه ای 6-فرهنگ جهانی
مقام معظم رهبری سطوح وانواع فرهنگ را بدین صورت مورد اشاره قرار
داده اند.
الف) فرهنگ ملی
«عاملی که یک ملت را به رکود و خمودی یا تحرک و ایستادگی،
یا صبر و حوصله، یا پرخاشگری و بی حوصلگی، یا اظهار ذلت در
مقابل دیگران، یا احساس غرور و عزت در مقابل دیگران، به تحرک
و فعالیت تولیدی یا به بیکارگی و خمودی تحریک می کند فرهنگ
ملی است. فرهنگ با همین تعریف ویژه، محصول تعریف جمعی
از یک جامعه است و خودش موثر در همه حرکات و تحولات و
تشکیل دهنده هویت یک جامعه است.»
ب) فرهنگ عمومی
«در داخل کشور، چیزهایی که در فرهنگ عمومی ما ضعیف است
یا جایش کم است یکی از آنها انضباط است، دیگری اعتماد به نفس
ملی و اعتزار ملی است، مورد بعدی قانون پذیری است، موضوع
دیگر غیرت ملی است، موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگی،
فرهنگ خانواده فرهنگ اداره و فرهنگ لباس است» نقل به مضمون
ج) فرهنگ تخصصی
«فرهنگی که باید در تولید، خدمات، ساختمان سازی،کشاورزی،
صنعت، سیاست خارجی و تصمیمات امنیتی رعایت شود»
د) فرهنگ سازمانی
«فرهنگ اداره- رشوه بگیریم یا نگیریم- با رشوه گیر چکار کنیم-
کار مردم را چگونه راه بیاندازیم
بنابراین یکی دیگر از شاخص های فرایند مهندسی فرهنگ
شناخت انواع و سطوح مختلف فرهنگ است که در این زمینه
باید ضمن شناخت فرهنگ ها، نوع تعامل و تاثیر و تاثری که آنها
نسبت به یکدیگر دارند را نیز مشخص نمود.
ملاحضات عینیت و اعتبار در تعریف فرهنگ عمومی
در تعریف فرهنگ عمومی، دو جهت « عینی » و «اعتباری» نقش دارند .
نمیتوان در تعریف «فرهنگ عمومی » مبنا و تکیهگاه را صرفاً مبادی
خارجی عینی قرار داد. در تعریف الفاظی همچون « خورشید » ،
« زمین »، « انسان » ، « کتاب » ، ... با توجه « آنچه هست »،
میتوان به تعریفی دست یافت و اغراض و اعتباریات ، در این تعارف ،
تأثیری ندارند. در این موارد ، هیچ جهت قراردادی و اعتباری درتعریف وجود ندارد.
البته الفاظ، وضعی واعتباری است اما برای رسیدن به تعریف حقیقی
این گونه مفاهیم، جهات اعتباری تأثیری ندارد .
اما در تعریف « فرهنگ عمومی » یک جهت اعتباری و قراردادی نیز
وجود دارد که نمیتوان از آن خلاص شد . پس در پاسخ به این سئوال
که «فرهنگ عمومی چیست ؟همه پاسخ از عینیات وواقعیات
برنمیخیزد، بلکه بخشی از پاسخ هم از این ناشی میشود که
ما فرهنگ عمومی را چه میدانیم ؟ در نتیجه ترکیبی از واقعیت
و اعتبار ، تعریف فرهنگ عمومی را میسازد، که البته همین
وضعیت در تعریف « فرهنگ » هم وجود دارد.
غرض از طرح این نکته مهم این است که پس از فرض مختلف برای
«فرهنگ عمومی »، باید مرجع صلاحیتداری از میان تعاریف ارائه
شده پاسخ سئوالاتی را که در زمینه «فرهنگ عمومی » وجود
دارد ، ارائه دهد . پس نمیتوان در طی یک مقاله، به عبارتی
رسید که بتوان به ضرس قاطع ادعا کرد که تعریف جامع و مانعی می باشد .
احتمالات ادبی در ترکیب « فرهنگ عمومی »
در ابتدا باید بررسی کرد که نوع ترکیب فرهنگ عمومی » از نظر ادبی
چیست ؟ آیا صفت و موصوف است یا مضاف و مضاف الیه ؟
و در صورت اول آیا قید ، تخصیصی است یا توضیحی ؟
پس در مجموع سه احتمال قابل تصور است:
1) عمومی »، صفت برای «فرهنگ » باشد، لیکن نه به عنوان تخصیص،
بلکه به عنوان وصف توضیحی . در این فرض، فرهنگ عمومی یعنی
فرهنگی که دارای وصف عمومیت است .
2) «عمومی»، مضافالیه برای «فرهنگ » باشد : فرهنگ عمومی
یعنی فرهنگی که متعلق به عموم مردم است و مترادف با « فرهنگ عامه» .
3) «عمومی »، وصف و قید مخصوص برای فرهنگ باشد، فرهنگ
عمومی یعنی عرصهای از فرهنگ باشد، فرهنگ که رابطهای مستقیم
با عموم مردم دارد.
در برابر فرهنگ خاصه که بخشی یا قلمرویی یا جنبهای از فرهنگ
قلمداد میشود که چندان را بطه مستقیمی به عموم مردم ندارد.
آنچه از استعمال این ترکیب و کاربرد آن در زمینههای مختلف
استفاده میشود ، این است که احتمال اول و دوم ، منتفی است .
منظور از « فرهنگ عمومی » بیان یکی از ویژگیهای فرهنگ ـ
که تعلق آن به عموم مردم است ـ نمیباشد، همچنین مراد، این نیست
که بخواهیم یکی از شئوون عموم مردم را ـ که همانا فرهنگ است ـ
بیان کرده باشیم ، بلکه از نظر ما به وجوه ، ابزارها ، جنبهها و
یا قلمروهایی از فرهنگ که مرتبط با عامه مردم باشد
«فرهنگ عمومی » اطلاق میشود . در برابر ، جنبهها و وجوهی که
مرتبط با بخشهای خاص ، اختصاصی ، و تخصصی است ،
از مفهوم «فرهنگ عمومی » خارج است .
تعاریف قابل فرض « فرهنگ عمومی »
1ـ فرهنگ عمومی عبارت است از بخشی از فرهنگ که از شیوة رفتارهای
عمومی مردم ( یا عرف جامعه) ساخته میشود یا تأثیر مشهود میپذیرد .
[دربرابر بخش دیگری ازفرهنگ که توسط دستگاههای خاص یا اقشار خاص،
شکل میگیرد .]
2ـ فرهنگ عمومی »، عناصری از فرهنگ است که عامه مردم در کیفیت
آن نقش دارند .
[ در برابر عناصری که اقشار خاصی در تکوین آن مؤثرند مانند علوم یا
قوانین یا ... اگر هر کدام از این عناصرواجرائی « از فرهنگ بدانیم]
3ـ فرهنگ عمومی، مؤلفهها و ابعادی از فرهنگ است که :
« شامل عمومی مردم میشود و همگان با آن سروکار دارند »
ویا « عموم مردم نسبت یه آن حساسیت و شناخت دارند »
ویا « زندگی عمومی مردم را مستقیماً تحت تأثیر قرار دهد»
{ که تباین مفهومی هر کدام از این سه قید با دیگری ، روشن است و مورد تأکید}
4ـ ظواهر و مظاهری از کیفیت فرهنگی جامعه، که در معرض عموم قرار میگیرد
، «فرهنگ همومی » است .
یا « نمودهای بارز وظاهر فرهنگی که عموم اقشار را در بر میگیرد »
{ در برابر جنبههای پنهان و دیر نمای فرهنگی }
5ـ فرهنگ عمومی عبارت است از « عرصههایی از فرهنگ » که عموم جنبهها
و عرصه های زندگی مردم را تحت تأثیر قرار میدهد ( یا عرصههای فراگیر و عام فرهنگی )
در برابر عرصههایی که بربخش محدودی از زندگی انسانها تأثیر دارد }
6ـ فرهنگ عمومی مؤلفه هائی از فرهنگ است که تأثیر ات آن عام و فراگیر باشد.
{در برابر مؤلفههائی مؤثر براقشار خاص }
7ـ وجوه وعناصر فرهنگی مشترک بین عامه مردم جامعه ، فرهنگ عمومی است .
( مانندزبان ، دین ، عادات و رسوم ، ... )
{ در برابر وجوه خاص ، قومی ، صنفی ، جغرافیائی ، قبیلهای ، فرقهای ، ... )
منابع و مآخذ :